خرید و فروش خودرو
تبلیغات
قالب بلاگفا
if (top.window.outerHeight کلبه تنهایی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه تنهایی

حضرت علی

قویترین انسان کسی هست که به خشم خود غلبه کند

مالک اشتر روزی از مکانی می گذشت که مردی میوه گندیده به سوی او پرتاپ کرد وخندید ومالک برگشت با نگاه خشمگین به ان مرد نگاه کرد ومری دیگر به ان مرد گستاخ نزدیک شد وگفت شناختی او که بود مرد گفت نه هر که می خواهد باشد گفت او مالک  اشتر فرمانده لشگر امیر المومنین است ان مرد هراسان شد وبه دنبال مالک دوید تا از او پوزش بخواهد تا مورد غضب او قرار نگیرد ومالک را در مسجد یافت وتا به مالک رسید از او پوزش خواست ومالک در جواب به او گفت من تورا همان لحظه بخشیدم اکنون به مسجد امدم تا برای هدایت تو دعا کنم.

واقعا بیایید فکر کنیم چنین بخششی در وجود ما هست؟


نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/5/27ساعت 7:35 عصر توسط اتابک نظرات ( ) |

اگر یکی از شما هایی که خود را بهتر از من وامثال من میدونید!

و به امثال من خرده می گیرید!

می توانید جان خود را در راه وطن وارزش های وطن وبرای حفظ ناموس

وظن و در راه فرماندهتان ارزانی کرده و در راه خدا قربانی کنید من دیگر حرفی ندارم.

اری من یک بسیجیم و فرماندهم سید علیس

بسیجی بون من در کارت شناساییم نیس بلکه در قلب منه که در تمام وجود منه.

آری من یک بسیجیم من خاهان فرهنگ های اسلامی هستم من خود اسلام را پیشرفت می دانم.

نه فرهنگ لخت غرب یان, را و با تمام وجود در مقابل اینگونه فرهنگ ها می ایستم.

من نخاهم گذاشت اصول زندگی و انسانیتم در تکاپوی پیشرفت گم شود و ارزش های خود را از دست بدهد.

آری من یک بسیجیم مرگ را گواراتر و بهتر از سر فرود اوردن در مقابل ظالمین و زور گویان می دانم.

آری باز هم میگویم من بسیجیم خود را پاسدار خون شهدا میدانم

همان خونی که قطره قطره در این راه اسلام وطن ریخته شد تا امروز من فریاد آزاد خاهی به سردهم و خود را ازاد از بیگانگان بدانم.

آری من یک بسیجیم من خاهان این نیستم که بندگی ساخته دست خود را بکنم ,و روح خود را در اختیار ماشین های بی روح قرار دهم.

آری من یک بسیجیم همان بسیجی که نمی توانم در مقابل زجر و اعذاب دیگران ساکت بمان همان بسیجی که نمی توانم در مقابل اشک

یتیمان بی تفاوت باشم .

اگر هستند بیگانه گانی که مرا جنایتکار صدا میزنن اگر هستند کسانی که خاسته یا ناخاسته می خاهن نام مرا بد نام کنن,مراباکی

از آنان نیست چون راه من درست است.و چون راهم با خداس بازهم میگویم من یک بسیجیم.

 

 


نوشته شده در یکشنبه 93/11/19ساعت 8:13 عصر توسط اتابک نظرات ( ) |

ساعت  16در ساختمانی قرار کاری داشتیم که در مورد کار .پورسانت وحقوق  صحبت می کردیم که حدود 16.45 دقیقه ه توافق رسیدیم وبعد از اینکه توافق نهایی رسیدیم ومن کاغذ قرارداد را در دستمگرفتم تا قراداد را امضا کنم ناگهان زمین لرزید وایستاد ویک لحظه هراسان از جایم بلند شدم وزمین شروع به حرکت کرد  ومنهم خودکار وقراداد را زمین انداختم وفرار کردم وبدون اینکه توجهی به ان بکنم وخدا را شکر خدا به ما رحم کرد وتوانستیم از ان ساختمان بیرون بیایم ولی تر سی که ان لحظه وجودم را فرا گرفت از یادم نمی رودودر خیابان به جزء یک کلمه بگوش نمی زسید خدا یا قلط کردیم رحم کن  هم ترسیده بودند واقعا ترسی عجیب دلشت ودر حدود 15دقیقه بعد زمین بازهم شروع به حرکت کرد همه داد می زدن وفرار می کردن وهمه این بار با صدای بلند تر داد می زدن خدایا قلط کردیم خدایا رحم کن واقعا ایتی بود تا با روز قیامت بیشتر اشنا شویم  شاید در شهرما به هیچ کس در اثر زلزله صدمه ای نرسید ولی دیدم هر انچه مردم سالها به خاطرش زحمت کشیده بودند در ثانیه ای رها کردن الان وظیفه مردم تبریز وانان که صدمه ندیده اند ان است که به انان که در هریس ورزقان واهر مصیبت دیده اند  کمک کنند وظیفه ای است که در حق تمام مسلمانان  هست که به هم نوع مصیبت دیده خود کمک کنند تا خداوند در روزهای سخت زندگی به انان کمک کند واقعا انسان جانشین خدا در زمین است واگر انسانی به انسانی دیگر کمک کند مثل  اینست خدا کمک کرده است شاید فردا ما دچار مصیبت شویم.وامیدوارم مردم تبریز سالها ان روز از یاد نبرند که تمام اموال و جانشان انان در مشت زمین می توانست به راحتی نابود شود.


نوشته شده در دوشنبه 91/5/23ساعت 8:23 عصر توسط اتابک نظرات ( ) |

طبق امار در ایران 7155563962 تنبل وجود دارد که به خود زحمت خواندن این عدد را هم   نمی دهند نخند برو فکر تنبلیت بکن


نوشته شده در شنبه 91/5/21ساعت 1:53 عصر توسط اتابک نظرات ( ) |

عجب دنیایی است اسم بی غیرتی را می گذارن پیشرفت

در میهمانی بودم که در انجا هیچ معلوم نبود صاحب خانه کیست مسول میهمانی کسیت اصلا کدام یک از انها میهمان است وکدام یک صاحب خانه فقط این به نظر می رسید که انجا  مراسم عروسی هست  اوه اوه پدر عروس را بگو من به جای اون از میهمان ها خجالت می کشیدم به ارامی به دوستم نزدیک شدم گفتم مطمان هستی در ست اومدیم اینجا بیشنر از این که به عروسی شبیه  باشه  شبیه کازینوست دوستم گفت اره چطور مگه  مگه چیزی دیدی گفتم اینجا همه ابرو رو خوردن  حیا رو قورت دادن این چه وضعیه

دوستم گفت این امل بازی رو بزار کنار تا کی می خوای جزء مثل عقب ماندگان زندگی کنی یه کم در زندگیت پیشرفت نشان بده گفتم ببخشید از کی نگاه کردن به ناموس دیگران جز پیشرفت محسوب می شود.اگر می خوای پیشرفت کنی برو مثل انیشتین یه انرژی  کشف کن .


نوشته شده در یکشنبه 91/5/15ساعت 6:45 عصر توسط اتابک نظرات ( ) |
   1   2      >

استخاره آنلاین با قرآن کریم


کد آهنگ محسن یگانه
بمون