کلبه تنهایی
ای زمانه از تو چه بنویسم از خو بی هایت که خوبی کردیم بدی دیدیم از وفایت که وفا کردیم و بی وفایی حاصل شد از ارزش هایت که اعتماد کردیم و خیانت را به چشم دیدیم ار مهربانی هایت که احترام کردیم ودهن کجی دیدیم وقتی که یدانن که چیزی در دستت داری و میخواهی ان را ببخشی یهو میبنی همه دوره برت حمد ثنا یت می گویند وقتی تمام شد همه مثل پرندگانی که از چیزی می ترسند فرار میکنند بی شرف باشی و دستت پر به تو مهندس دکتر حاجی می گویند با شرف با ابرو باشی دست هایت خالی باشد به تو نگاهم نمی کنن مرده ها یت نیز با هم فرق دارند شلوغی مراسم ختم بستگی به نهار یا شامی که خیرات میکنند وقتی راست میگویی همه از تو بیزار میشوند وقتی دروغ میگویی مثل که حرف دلشان را زدی تهمت بهت میزنن افترا می گویند و.................................................................................... اخر سر تا به کجا چنین شتابان ...................................... ای مرم اگر نوح از این زمانه وفا می دید به جا 900 سال 2000 سال عمر می کرد تو را دوست دارم نه فقط برای خودم. تو را دوست دارم فقط برای اخرین نفس تو را دوست دارم فقط برای یک نگاه تو را دوست دارم فقط برای اخرین لحظه تورا دوست دارم فقط برای اولین شب ارامش اگر حضرت مرگ جانم را میگیرد فریاد میزنم می گویم تو را دوست دارم ...................................................................................................................... در سنگ قبرم خواهن نوشت دوستت دارم. خوشبختی سواره بود و من پیاده من به دنبالش دویدم تا به او برسم نفس کم اوردم ایستادم ولی باز هم دویدم پایم گیر کرد و به زمین خوردم ایستادم وتا اخرین نفس دویدم وبه او رسیدم وشانه او را گرفتم وقتی او چرخید دیدم تمام زحمت هایم بر باد رفته او خوشبختی نبود خیال خام من بود! خوشبختی در کنار من بود من از دیدن ان محروم بودم.